هنرمندان آزادسر
در ربع اول سده نوزدهم نوکلاسیک در قالب خشک و مقرراتی خود فرتوت و منجمد ماند، و در پیروی مو به مو از ضوابط طرّاحی و تناسبات قراردادی و مضامین رسمی به شیوه استادان بزرگ دوره رنسانس مترقّی [و به تبع آن، آثار
نویسنده: پرویز مرزبان
در ربع اول سده نوزدهم نوکلاسیک در قالب خشک و مقرراتی خود فرتوت و منجمد ماند، و در پیروی مو به مو از ضوابط طرّاحی و تناسبات قراردادی و مضامین رسمی به شیوه استادان بزرگ دوره رنسانس مترقّی [و به تبع آن، آثار کلاسیک یونان و روم باستانی] ابرام و استبداد هنری را به پایه ای رساند که بسیاری از نقاشان جوان و نوجو تعالیم نوکلاسیک را به تخفیف و تمسخر «مکتب خانه ای(1)»خواندند و با واکنشی علیه آن، شعار تکروی و آزادسری را مبنای شیوه هنری خود قرار دادند؛ و پس از چندی «آزادسران(2)» خوانده شدند.
بدین ترتیب پیش از آنکه دوران چیرگی مکتب نوکلاسیک در حدود سال 1830 به پایان برسد، تعدادی از هنرمندان جوان از پذیرش تعالیم و دستورات پیشکسوتان یا مربیان صاحب نفوذ آن مکتب چون مِنگس و کاترمِر دوکنسی، یا اَنگر و داوید، روی برتافتند، و آزاد سرانه مسیرهای فردی یا گروهکی تازه ای در پیش گرفتند که در مرحله نخست به تکوین دو شیوه «رمانتیک(3)» و واقع گرایی (4) -به خصوص شامل هنرهای تصویری و پیکرتراشی- منجر شد، و در مراحل بعدی کوتاه مدت زمینه را برای ظهور شیوه «امپرسیونیسم(5)» و دیگر مکاتب هنری نیمه دوم سده نوزدهم آماده ساخت.
نخستین آزادسر یا تکروی که از حدود هر مکتب و شیوه بیرون قرار می گرفت فرانسیس گویا(6) نقاش اسپانیایی بود[وفات 1828]، که از یک سو در سنت کلاسیک قرن هیجدهم پرورش یافته و به مقام نقاش درباری پادشاه اسپانیا برگزیده شده بود، و از سوی دیگر با نوعی واقعگری آمیخته به تخیلی آزاد و بیانی تلخ و طنزآمیز آثار پرجنب و جوش خود را به وجود می آورد؛ و در واقع اینها ویژگیهایی بودند که راه بر هر دو مکتب رمانتیک و واقعگری می گشودند. گویا در نقاشیهای خود با بدبینی شدید و هجوی کابوس آسا ستمگری زورمندان و عادات سخیف مردم زمان را به باد تنقید و تمسخر می گرفت، و با همدردی صمیمانه از ستمدیدگان و بی پناهان حمایت می کرد. یکی از «امروزین» ترین پرده های فرانسیس گویا از جهت رنگ آمیزی و ابتکار در ترکیب هنری و مضمون، اعدام مادرینِلوس( یا سوم ماه مه 1808) از وقایع تسخیر اسپانیا توسط لشکریان ناپلئون است؛ و دیگر از شمار زیادی گراوورهای سایه خورده او [باسمه چاپی سایه دار حاصل از تأثیر تیزاب بر لوح فلزی] چون مجموعه ضرب المثلها و مجموعه بلیّات جنگ یاد می کنیم.
پس از گویا نوبت به اونوره دومیه(7) می رسد[وفات 1879] که نیز در هنر خود مرزهای شیوه رسمی و تعلیم مکتب خانه ای را پشت سر گذاشت، و با واسطه هنری برگزیده خود یعنی چاپ سنگی [ کنده کاری نقش بر لوح سنگی برای چاپ گراوور ] تعداد زیادی کاریکاتورهای اجتماعی و سیاسی برای چاپ در مجلات و روزنامه ها ساخت. دو تا از اینها که دومیه را به زندان فرستادند کاریکاتورهایی بودند که لویی فیلیپ [پادشاه فرانسه از 1830 تا 1848 ] را، یک بار چون غولی داستانی در حال بلعیدن افراد آدمی، و بار دیگر به شکل ماشین سیاسی غول آسایی که از یک سرش رشوه ها وارد و از سر دیگرش فرمان انتصاب و پروانه امتیاز و سفارشنامه خارج می شد، مصور می ساختند.
دومیه به خاطر لحن سیاسی و انتقادات واقع بینانه اش از طبقات بالای جامعه گراوورهای چاپ سنگی از اعمال و احوال قاضیان و پزشکان، غالباً نقاشی واقعگر، و به خاطر شفقت و همدردیش با طبقات زیر دست -گراوورهای سایه خورده چون واگون درجه سوم، یا نقاشی خفیف رنگ زن رختشو- نقاشی از مکتب رمانتیک به شمار آمده است. این آزادسر مضمونهای خود را با ساده سازیهای عظمت بخش و شکلهای کَجوَشی نقاشی می کرد که کاملاً «امروزین» به نظر می آیند. وی با خطوط القای شکل و جسم می کرد، و در تاریک و روشن دور از طبیعتی که می آفرید رنگ خفیف و اندک به کار می برد. دومیه بیش از چهار هزار اثر خود را نه از روی مدل زنده، که پیوسته با مایه گیری از خاطره اش به وجود آورد.
دیگر از آزادسران نیمه اول سده نوزدهم که نامشان در اذهان ماندگار شده فرانسوا میله(8) [وفات 1875] و کامیل کورو(9) [وفات 1875] هستند که تمایلات دو مکتب رومانتیک و واقعگری را در آثارشان به خوبی آشکار می سازند. میله در نقاشیهای خود تنها صحنه های زندگی کشاورزان را با حالتی شاعرانه و غمزده، و بیشتر در رنگ و خطی محو و تیره به وصف در می آورد، از جمله بذرافشان، هیزم شکنان در زمستان، خوشه برچینان.
کورو که هم به شیوه کلاسیک- و حتی ایتالیایی نقاشی می کرد، و هم به شیوه واقعگری علمی و حتی عکاسی- در پرده های خود، چون رقص حوریان، پل نارنی و منظره های طبیعی بسیار، گاهی ترکیب یافته با هیکل کوچک و دور افتاده زنی در میان درختان، رنگهای ملایم و شکلهای مه آلود به کار می برد، و حالتی شاعرانه و طبیعت پرستانه به آثار خود می بخشید، که ارزش خاص دارد. با آنچه گذشت طبیعی می نماید که کورو از یک جهت در مکتب رمانتیک رده بندی شده باشد، و از جهت دیگر در شمار نقاشان مکتب «باربیزون»(10) آمده باشد؛ یعنی آن گروهک از نقاشان که جز به طبیعت نمی اندیشیدند و جز از منظره طبیعی مضمونی را برای هنر خود شایسته نمی دانستند.
مکتب« باربیزون» نامی است که به یک نهضت اختصاصی گروهکی از نقاشان به پیشوایی کورو و تئودور روسو(11)[وفات1867] داده شد، زیرا ایشان از حدود 1840 به بعد متدرجاً در دهکده باربیزون واقع بر کنار جنگل فونتن بلو گرد هم آمدند تا با احساسی طبیعت دوست -و شهر گریز -و با الهامگیری مستقیم از طبیعت، منظره سازی را بدون پیروی از مقررات شیوه کلاسیک و -نو کلاسیک -و به دور از برداشتها و دست آوردهای نقاشان رنسانس ایتالیایی، هدف و موضوع اصلی کار خود قرار دهند. اعضای اصلی این منظره سازان عبارت بودند از: دیاز (12) که با قلم موی نیرومند خود بیشتر منظره های طوفانی را بر پرده می آورد؛ و دوبینیی (13) [وفات 1887] که دورنمایی با رودخانه و پل را ترجیح می داد؛ و تروایون(14) که نقاشی طبیعت آرامبخش با گاوانی چند در دامان آن را دوست می داشت؛ و دیگر شارل ژاک و ژول دوپره [وفات1889] که هر کدام با برداشتی شخصی منظره سازی می کردند. میله نیز در 1849 به آن گروه هنرمندان پیوست.
ناگفته نگذاریم که آنچه در اصل الهامبخش مکتب باربیزون شد یکی هنر نقاشان انگلیسی آن زمان به خصوص کانستبل (15) [وفات 1837] و بانینگتن(16)[1802 تا 1828] بود، که منظره سازی را مبنای کار خود قرار داده بودند، و دیگر شیوه نقاشی معمول در میان نقاشان هلندی قرن هفدهم، که خود سنّت منظره سازی را بنیان گذارده و به انگلستان نیز اشاعه داده بودند.
بدین ترتیب پیش از آنکه دوران چیرگی مکتب نوکلاسیک در حدود سال 1830 به پایان برسد، تعدادی از هنرمندان جوان از پذیرش تعالیم و دستورات پیشکسوتان یا مربیان صاحب نفوذ آن مکتب چون مِنگس و کاترمِر دوکنسی، یا اَنگر و داوید، روی برتافتند، و آزاد سرانه مسیرهای فردی یا گروهکی تازه ای در پیش گرفتند که در مرحله نخست به تکوین دو شیوه «رمانتیک(3)» و واقع گرایی (4) -به خصوص شامل هنرهای تصویری و پیکرتراشی- منجر شد، و در مراحل بعدی کوتاه مدت زمینه را برای ظهور شیوه «امپرسیونیسم(5)» و دیگر مکاتب هنری نیمه دوم سده نوزدهم آماده ساخت.
نخستین آزادسر یا تکروی که از حدود هر مکتب و شیوه بیرون قرار می گرفت فرانسیس گویا(6) نقاش اسپانیایی بود[وفات 1828]، که از یک سو در سنت کلاسیک قرن هیجدهم پرورش یافته و به مقام نقاش درباری پادشاه اسپانیا برگزیده شده بود، و از سوی دیگر با نوعی واقعگری آمیخته به تخیلی آزاد و بیانی تلخ و طنزآمیز آثار پرجنب و جوش خود را به وجود می آورد؛ و در واقع اینها ویژگیهایی بودند که راه بر هر دو مکتب رمانتیک و واقعگری می گشودند. گویا در نقاشیهای خود با بدبینی شدید و هجوی کابوس آسا ستمگری زورمندان و عادات سخیف مردم زمان را به باد تنقید و تمسخر می گرفت، و با همدردی صمیمانه از ستمدیدگان و بی پناهان حمایت می کرد. یکی از «امروزین» ترین پرده های فرانسیس گویا از جهت رنگ آمیزی و ابتکار در ترکیب هنری و مضمون، اعدام مادرینِلوس( یا سوم ماه مه 1808) از وقایع تسخیر اسپانیا توسط لشکریان ناپلئون است؛ و دیگر از شمار زیادی گراوورهای سایه خورده او [باسمه چاپی سایه دار حاصل از تأثیر تیزاب بر لوح فلزی] چون مجموعه ضرب المثلها و مجموعه بلیّات جنگ یاد می کنیم.
پس از گویا نوبت به اونوره دومیه(7) می رسد[وفات 1879] که نیز در هنر خود مرزهای شیوه رسمی و تعلیم مکتب خانه ای را پشت سر گذاشت، و با واسطه هنری برگزیده خود یعنی چاپ سنگی [ کنده کاری نقش بر لوح سنگی برای چاپ گراوور ] تعداد زیادی کاریکاتورهای اجتماعی و سیاسی برای چاپ در مجلات و روزنامه ها ساخت. دو تا از اینها که دومیه را به زندان فرستادند کاریکاتورهایی بودند که لویی فیلیپ [پادشاه فرانسه از 1830 تا 1848 ] را، یک بار چون غولی داستانی در حال بلعیدن افراد آدمی، و بار دیگر به شکل ماشین سیاسی غول آسایی که از یک سرش رشوه ها وارد و از سر دیگرش فرمان انتصاب و پروانه امتیاز و سفارشنامه خارج می شد، مصور می ساختند.
دومیه به خاطر لحن سیاسی و انتقادات واقع بینانه اش از طبقات بالای جامعه گراوورهای چاپ سنگی از اعمال و احوال قاضیان و پزشکان، غالباً نقاشی واقعگر، و به خاطر شفقت و همدردیش با طبقات زیر دست -گراوورهای سایه خورده چون واگون درجه سوم، یا نقاشی خفیف رنگ زن رختشو- نقاشی از مکتب رمانتیک به شمار آمده است. این آزادسر مضمونهای خود را با ساده سازیهای عظمت بخش و شکلهای کَجوَشی نقاشی می کرد که کاملاً «امروزین» به نظر می آیند. وی با خطوط القای شکل و جسم می کرد، و در تاریک و روشن دور از طبیعتی که می آفرید رنگ خفیف و اندک به کار می برد. دومیه بیش از چهار هزار اثر خود را نه از روی مدل زنده، که پیوسته با مایه گیری از خاطره اش به وجود آورد.
دیگر از آزادسران نیمه اول سده نوزدهم که نامشان در اذهان ماندگار شده فرانسوا میله(8) [وفات 1875] و کامیل کورو(9) [وفات 1875] هستند که تمایلات دو مکتب رومانتیک و واقعگری را در آثارشان به خوبی آشکار می سازند. میله در نقاشیهای خود تنها صحنه های زندگی کشاورزان را با حالتی شاعرانه و غمزده، و بیشتر در رنگ و خطی محو و تیره به وصف در می آورد، از جمله بذرافشان، هیزم شکنان در زمستان، خوشه برچینان.
کورو که هم به شیوه کلاسیک- و حتی ایتالیایی نقاشی می کرد، و هم به شیوه واقعگری علمی و حتی عکاسی- در پرده های خود، چون رقص حوریان، پل نارنی و منظره های طبیعی بسیار، گاهی ترکیب یافته با هیکل کوچک و دور افتاده زنی در میان درختان، رنگهای ملایم و شکلهای مه آلود به کار می برد، و حالتی شاعرانه و طبیعت پرستانه به آثار خود می بخشید، که ارزش خاص دارد. با آنچه گذشت طبیعی می نماید که کورو از یک جهت در مکتب رمانتیک رده بندی شده باشد، و از جهت دیگر در شمار نقاشان مکتب «باربیزون»(10) آمده باشد؛ یعنی آن گروهک از نقاشان که جز به طبیعت نمی اندیشیدند و جز از منظره طبیعی مضمونی را برای هنر خود شایسته نمی دانستند.
مکتب« باربیزون» نامی است که به یک نهضت اختصاصی گروهکی از نقاشان به پیشوایی کورو و تئودور روسو(11)[وفات1867] داده شد، زیرا ایشان از حدود 1840 به بعد متدرجاً در دهکده باربیزون واقع بر کنار جنگل فونتن بلو گرد هم آمدند تا با احساسی طبیعت دوست -و شهر گریز -و با الهامگیری مستقیم از طبیعت، منظره سازی را بدون پیروی از مقررات شیوه کلاسیک و -نو کلاسیک -و به دور از برداشتها و دست آوردهای نقاشان رنسانس ایتالیایی، هدف و موضوع اصلی کار خود قرار دهند. اعضای اصلی این منظره سازان عبارت بودند از: دیاز (12) که با قلم موی نیرومند خود بیشتر منظره های طوفانی را بر پرده می آورد؛ و دوبینیی (13) [وفات 1887] که دورنمایی با رودخانه و پل را ترجیح می داد؛ و تروایون(14) که نقاشی طبیعت آرامبخش با گاوانی چند در دامان آن را دوست می داشت؛ و دیگر شارل ژاک و ژول دوپره [وفات1889] که هر کدام با برداشتی شخصی منظره سازی می کردند. میله نیز در 1849 به آن گروه هنرمندان پیوست.
ناگفته نگذاریم که آنچه در اصل الهامبخش مکتب باربیزون شد یکی هنر نقاشان انگلیسی آن زمان به خصوص کانستبل (15) [وفات 1837] و بانینگتن(16)[1802 تا 1828] بود، که منظره سازی را مبنای کار خود قرار داده بودند، و دیگر شیوه نقاشی معمول در میان نقاشان هلندی قرن هفدهم، که خود سنّت منظره سازی را بنیان گذارده و به انگلستان نیز اشاعه داده بودند.
پی نوشت ها :
1. Academic
2. Independents
3. Romanticism
4. Realism
5. Impressionism
6. Francis Goya
7. Honore Daumier
8. F.Millet
9. C. Corot
10. Barbizon
11. Th. Rousseau
12. N. Diaz
13. Daubigny
14. Troyon
15. Constable
16. Bonington
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}